پلی به جاودانگی

سفر به سوی بینهایت ، زندگی ادامه دارد....

پلی به جاودانگی

سفر به سوی بینهایت ، زندگی ادامه دارد....

این روزها


این روزها به آهستگی میگذرند.همه چی توی یه هاله شفاف فرو رفته و من انگار دارم تک تک ثانیه ها رو میچشم. امروز کشف کردم که واقعا توی یک روز چقدر کارهای مهم میشه انجام داد.اگر توی واحد یک روز این همه ممکنه،پس توی واحد ماه و سال چه کارها میشه کرد؟
توی این چند روز به یه سری کارهای شخصی رسیدگی کردم.این مدته داشتم مقدمات اون کار جدید که قبلا دربارش نوشتم رو فراهم میکردم. دلم میخواست همه چیز رو میذاشتم روی دور تند تا هرچه زودتر به قسمت های جلوتر داستان میرسیدم.
اما خوب که فکر میکنم میبینم توی این لحظه های کشدار،یه اتفاق ناب در حال رخ دادنه. انگار یه فکر خاص آروم آروم به درونم خزیده و بی اینکه خودم بدونم در حال رقم زدن چیزیه که من اسمش رو میذارم رشد...
حقیقت اینه که هیچ چیز عوض نمیشه، کسی بهت کمک نمیکنه ، کسی برای نجاتت اقدام نمیکنه؛تا زمانی که خودت به خودت کمک کنی و راه خودت رو بسازی اون وقت همه عالم داوطلب میشن که یاری ات کنن.
برای یه مدت طولانی من قلبم رو توی یه صندوقچه توی پستو گذاشته بودم تا دیگه از تهاجم اندوهی که برای سالیان سال همدم زندگیم بود، حفظش کنم. موفق هم شدم. سیاه و تاریک شدم اما قوی بودم به ظاهر، زمخت و محکم بودم اما همه اینا به ظاهر.  در درون قلبم اتفاق دیگه ای رخ داده بود.دیگه قلبم واسه کسی یا چیزی نمی تپید، دیگه چیزی اونقدر ها برام اهمیت نداشت ؛بود و نبود ها برام یکی شد و من تنها ترین انسان در کل عالم امکان شدم چون برای خودم هم توی قلبم جایی نبود.وقتی درهای قلبم رو بستم خودم هم بیرون در موندم و این یعنی برای مدت طولانی سرگردان شدم.
داستان من داستان تلخیه  داستان یک قلب پر از عشق که به یه تکه سنگ تبدیل شد افسرده و نا امید شد ولی حالا میخواد خودش رو پیدا کنه. این تلخی رو روایت میکنم تا راه آینده رو بهتر بشناسم. هرگز توی گذشته نمیمونم ذره ذره راهم رو تا اینجا خودم ساختم مابقی اش رو هم میسازم. توی تمام روز های سخت به خودم قول ساختن روزهای خوب رو دادم.حالا توی مسیر بهتری هستم .این حس ناب رشد کردن بهم میگه راه رو دارم درست میرم. میخوام قلب خودم رو نجات بدم این چیزیه که برای من معنای همه ی زندگیه. روزی که آرزوم محقق بشه روز معجزه است. من سال هاست که دارم برای ساخته شدن اون روز تلاش میکنم. معجزه رو خودمون باید رقم بزنیم.پس هرجای زندگیت هستی،توی هر حالی و موقعیتی اینو بدون زندگی همیشه یه جور باقی نمیمونه؛برای خواسته هات تلاش کن، راهت رو خودت بساز و در آخر معجزه ات توی همین مسیر رخ میده. هر چقدر هم سخت باشه بازم ارزشش رو داره. چون تو خودت ارزشمند ترینی 

نظرات 5 + ارسال نظر
حرمان پنج‌شنبه 10 شهریور 1401 ساعت 15:06 https://mrherman.blogsky.com/

با ابتدای متن خیلی موافقم
تعداد کاری که با یه برنامه ریزی درست میشه تو یه روز انجام داد خیلیه و اگر هم بتونیم درست ازش استفاده کنیم نتیجه خیلی عالی میده اما خب چه کنیم درگیری چیزهای دیگه هستیم.
و خیلی خوبه که دیدگاه شما به اینجا رسیده، من کارهای جلو روم رو با قله‌ها مقایسه می کنم که باید ازشون بالا رفت هرجه قدر هم سخت باشه.
مسیر زندگی هم همین طوریه و یه جاده آسفالتی مستقیم نیست، جاده خاکی و سنگلاخ و سراشیبی و بالایی و پیچ تند و ... داره، بشینیم که مثلا سنگلاخیه و حرکت نکنیم اصلا معنی نداره، وقتی روی جاده بیفتیم جاده لذتش رو حس می کنیم

موفق باشید

-برنامه ریزی که واقعا معرکه ست،واقعا آدم اگه کمی همت کنه توی یه مدت کوتاه میتونه کلی برنامه رو اجرا کنه.اما همت کجا و درگیری های زندگی کجا.
- دورنمای قله و حس فتحش خیلی انگیزه بخشه.فکر خوبیه ممنون.
نه منم دنبال یه جاده امن نیستم حتی گفتم که راه رو خودم باید بسازم و تا اینجا هم ساختم.دنبال اینم نیستم کسی کمکم کنه،چون واقعا کسی نمیتونه کاری برام بکنه.خودم انجامش میدم حالا به هر ترتیبی که شده.
به قول سعدی:
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
وگر مراد نیابم ،به قدر وسع بکوشم
پاینده باشید

نسرین پنج‌شنبه 10 شهریور 1401 ساعت 02:45 https://yakroozeno.blogsky.com/

پس شک نکن می تونی پیش بری.
ممکنه اوایل راه مثل یه کودک نوپا آروم آروم از پله ها بالا بری، اما مهم نیست. آروم آروم به بالای پله ها میرسی. قول میدم.
فقط هدفت را هر روز بیاد خودت بیار و پشتکار داشته باش و از سختیای راه نترس.
انسان سرسخت ترین موجود دنیاست.

ممنونم ازت نسرین جان
با داشتن دوستان خوبی مثل شما ،شکی نیست که میتونم مسیر رو طی کنم.درسته پله پله باید جلو برم و اصلا به کلیت راه نگاه نکنم،و گرنه حسابی میترسم و ناامید میشم.راستش تنها ترس من درون خودمه،اونم حلش میکنم.
موفق باشی

گیسا چهارشنبه 9 شهریور 1401 ساعت 01:33 http://gisa12345.blogsky.com

سلام رها جان
همین که خودتو پیدا کردی همین که تصمیم گرفتی برای هدفت بجنگی خودش یک قدم بزرگ به سمت موفقیت
برات آرزوی بهترین هارو دارم....
موفق باشی

سلام عزیزم
ممنون از نظرت .آره یه قانون هست که میگه وقتی بتونی مشکل رو شناسایی کنی نصف راه رو رفتی. ولی باور کن داستان من خیلی ریشه دار تر از این حرف هاست.
اما خب بازم تلاش میکنم ،باید موفق شم راه دیگه ای ندارم.
ممنون بابت آرزوی قشنگت
پاینده باشی

لیمو سه‌شنبه 8 شهریور 1401 ساعت 09:27 https://lemonn.blogsky.com/

رهای عزیزم
فکر میکنم نور امید به صندوقچه تابیده و قلبت شروع به جوانه زدن کرده. حالا با آبیاری و مراقبت داری تبدیلش میکنی به یک گیاه زیبا و سبز
برات یک باغ سرسبز آرزو دارم که تمام رنجها زیر برگ و ریشه درختها پنهان شده باشه.

ممنونم لیمو عزیز و مهربونم
درسته نور تابیده به قلبم و روشنایی رو دیدم و دلم بهش گرم شده.با این حال راه درازی پیش رومه، میخوام ریشه این تاریکی که متاسفانه توی قلب خودمه رو بکنم.بلاخره موفق میشم بعد با شما دوستان اینجا جشن میگیریم
منم برات بهترین ها رو آرزو میکنم

نسرین سه‌شنبه 8 شهریور 1401 ساعت 02:54 https://yakroozeno.blogsky.com/

درود بر تو رها جان
وقتی به این نتیجه ها رسیدی یعنی اینکه چراغ راهتو روشن کردی و جاده ای که جلوته را خوب می تونی ببینی. پس می تونی جلو بری.
موفق باشی

درود به شما
ممنونم نسرین جان ، راستش من توی تاریکی مطلق بودم و تازه تازه دارم شعاع نور و پیدا میکنم.همه امیدم اینه که موفق بشم،پس باید موفق بشم.
خیلی خوبه که میتونم حرف های دلم رو اینجا به شما دوستان بگم،تاثیرخوبی روم میذاره.
پاینده باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد