پلی به جاودانگی

سفر به سوی بینهایت ، زندگی ادامه دارد....

پلی به جاودانگی

سفر به سوی بینهایت ، زندگی ادامه دارد....

این روز ها


از سفر برگشتم با یه دنیا حس خوب و انرژی زیاد.تازه متوجه شدم پست تبریک سال نو نگذاشته ام.پس با کلی تاخیر بهار زیبای  طبیعت رو بهتون تبریک میگم و امیدوارم امسال سال آرزوهای شما باشه.

اما داستان این روزها:


درست دو روز قبل از عید بلای آسمانی روی سر ما نازل شد. قضیه از این قراره که ما کار رو تعطیل کردیم و با خوشحالی به خرید های عید رسیدگی میکردیم.یک روز غروب که رفتیم محل کارمون تا نظافت لازم رو انجام بدیم، ناگهان خانم صاحب ملک مثل صاعقه و بدون هشدار قبلی اومد و اعلام کرد که ملک رو میخواد بفروشه و باید تا خرداد تخلیه‌ کنیم. البته ما خوب می‌شناسیم اخلاقش رو و کمی باهاش صحبت کردیم و فهمیدیم که ، بله قصد داره اجاره رو ۱۵۰ درصد گرون کنه در حالی که تاریخ قرار داد برای شهریور هست.تازه لطف کرد وگفت که نمی‌خوام عیدتون رو خراب کنم، بعد عید مفصل صحبت میکنیم.


هنوز پیداش نشده ولی شناخت چند ساله ما میگه که به هیچ صراطی مستقیم نمیشه و حرف حرف خودشه. البته ملکش برای ما مزایایی داره که اصلا نمیتونم به جای دیگه ای فکر کنیم. احتمالا اون ۱۵۰ درصد رفته تو پاچه مون و فعلا چاره دیگه ای نداریم. اینم از معایب کار آفرینی هست.کار آفرین نشید خواهشاً، برید دنبال کارمندی و پشت میز نشینی تا اینجوری اذیت نشید.



راستش اون روز،  نازل شدن اون صاعقه همه ما رو به شدت ناراحت و استرسی کرده بود. واقعا درآمد ما با این افزایش کرایه همخوانی نداره. فردای اون روز من و خواهرم خیلی ناراحت بودیم همش غرغر میکردیم که این چه بلایی بود دم عیدی رو سر ما خراب شد، که یک تماس تلفنی امید جدیدی برای ما زنده کرد.


ماه ها پیش استارت یه کار جدید رو زدیم اما این قدر سنگ جلوی پامون سبز شد که داشت کم کم امیدها از دست میرفت. درست هفت ماه بعد از شروع اون کار، در حالی که هیچ امیدی بهش نبود، اون روزی که ما اون همه ناراحت بودیم، یک تماس تلفنی و باور این حقیقت که بله اون شغل جدید بلاخره داره به ثمر میشینه و این اتفاق همه معادلات رو تغییر داد.


این جالب ترین سختی و آسانی همراه هم،  تو کل سال های زندگیم بوده.روز قبلش بی اندازه اندوهگین و آشفته بودیم و ترس و نگرانی از آینده ای که میرفت توی تاریکی ها محو بشه؛ و بعد فردا در عین ناباوری مژده ثمر دادن مدت ها امید و تلاش.همین هم باعث شد سفرمون هم تفریحی باشه هم کاری.با وجود این کار جدید میتونیم طی چند ماه آینده حد زیادی از استقلال رو تجربه کنیم.آروم آروم این کار فعلی رو کنار بگذاریم و شیوه جدیدی رو تجربه کنیم.اما خب همین ،کم کم چند ماه وقت لازم داره و تا اون زمان باید هر دو تا کار رو با هم  جلو ببریم.داستان سفر رو توی پست بعدی مینویسم.


با کلی انرژی مثبت و آرزوی خوب


رها

نظرات 9 + ارسال نظر
لیمو دوشنبه 11 اردیبهشت 1402 ساعت 11:46 https://lemonn.blogsky.com/

سلام رهاجون قشنگم. خوبی؟
این کامنت فقط جهت اینه که بدونی به یادت هستم.

سلام لیمو جان
من حالم خوبه و امیدوارم تو هم عالی باشی
ممنون که به یادمی قوت قلب

محمد رها یکشنبه 10 اردیبهشت 1402 ساعت 19:36 http://Ikhnatoon.blogfa.com

اگر میدونستم اوضاع مملکت اینجوری پیش میره. مهرماه یک وام تپل میگرفتم باهاش سکه میخریدم ۱۴ تومن الان میفروختم ۳۲ تومن.
ولی خوب از اونجایی که لب دریا هم میرم باید با خودم آفتابه ببرم اگر اون کارو کرده بودم یا الان بخوام بکنم برگشت سرمایه ام سیر نزولی و حتی صفر شدن داره.

هاها این حسرت خیلی ها از جمله خود منه

اونایی که می بینین چنین ریسک هایی میکنن و موفق میشن به خاطر آگاهی قبلی از شرایطه
معمولا قبل از وقوع تغییرات، اطلاعات رو به بازار میرسونن.به خاطر همین بازاری ها همیشه از قبل احتکار میکنن و هیچ وقت خدا ضرر نمیکنن.ورود به بازار، حتی اگر مقصود همین خرید سکه و ارز باشه، حتما نیاز به دانش بازار داره.علت موفق نبودن های شما هم اینه که علم بازار رو ندارین و باید برید شاگردی کنید

لویی پنج‌شنبه 31 فروردین 1402 ساعت 14:56

یکی از دوستان از سال‌ها قبل کار خودش رو در حوزه رنگ راه انداخت و خوشبختانه کارش گرفت، هرچند موانع و چالش‌ها هم کم نبودند.
اخیرا تعریف می‌کرد می‌خوان در صنفی قرارش بدن که در این صورت باید مالیات بر ارزش افزوده هم بده. با توجه با اینکه کار ایشون عمده فروشی هست و به دلیل رقابت با حداقل سود کار می‌کنه، عملی شدن این موضوع کسب و کارش رو نابود می‌کنه.
در این مملکت که نه ثبات داره و نه قاعده، انگار نمی‌شه برنامه‌ریزی کرد. دوستی داشت به واسطه‌ی اینستاگرام کارش رو گسترش می‌داد، دفتر گرفته بود و... که اینستاگرام فیلتر شد.
یا شما برای کار فعلی زحمت کشیدید تا به این نقطه برسه اما دو برابر شدن قیمت مسکن و به طبع اون اجاره‌ها، دچار چالش شدید.
از طرفی می‌شنوی برای شروع کسب و کار کلی سنگ جلوی پای آدم می‌ندازن که طرف پشیمون می‌شه. یا علیرغم میلش باید با رشوه و آشنا کارش رو پیش ببره.
طی ۵ سال گذشته، قیمت خونه ۱۰ برابر شده! اگه یک نفر به جای سرمایه‌گذاری در یک کسب و کار(با همه سختی‌ها، نگرانی‌ه و درگیری‌های ذهنی) در مسکن سرمایه‌گذاری کرده بود، بدون کوچکترین زحمتی کلی سود کرده بود.
و در این آشفته بازار اقتصادی هست که مردم سوق داده می‌شن به سمت کارهای شبهه‌ دلالی، مثل خرید دلار و طلا و...

امیدوارم کار جدید با موفقیت همراه باشه.

ممنونم لویی جان

راستش برای دوست هاتون خیلی متاسف شدم داستان ما هم تقریبا مثل همین افراده.زحمت و مشقتِ بی‌فایده.از چهار ونیم صبح تا یازده شب اما نتیجه هرگز اونی که میخوایم نیست.الان هم با وضعیت ملک محل کارمون، باید بگم لبه پرتگاهیم.واقعا اوضاع درست نیست و این وسط ، من فاز امیدواری به آینده برداشتم
اون کار جدید هم خیلی نوپاست اما واقعا شیرین !! ولی خب فعلا اصلا نمیشه بهش تکیه کرد و باید خیلی پیش بریم تا بشه به عنوان یک کار قابل اتکا بهش نگاه کرد و درامد مناسبی داشته باشه.با این وضعیت نمیدونم آینده چی میشهامیدوارم همه بتونن یه راه درست حسابی واسه درست شدن شرایطشون پیدا کنن.

براتون بهترین ها رو آرزو میکنم

judy جمعه 25 فروردین 1402 ساعت 11:54 http://judyabbott0.blogfa.com

موفق باشیییییی امیدوارم هرچه زودتر اون اتفاق خوشگله براتون رقم بخوره

ممنونم جودی جان
امیدوارم برای شما هم بهترین ها رخ بدن و همیشه شاد باشی

لیمو یکشنبه 20 فروردین 1402 ساعت 14:08 https://lemonn.blogsky.com/

وای رهاجانم چه خبر خوبی
خیلی خوشحال شدم برات. امیدوارم روز به روز بیشتر پیشرفت کنی و به چیزهایی که میخوای برسی. بعضی از صاحبین ملک خیلی بی انصافن، اصلا فکر نمیکنن مستاجر طفلک باید از کجا اونهمه پول بیاره.
+ خانوم شیطون این همون خبری نیست که قرار بود بخاطرش جشن بگیریم؟؟

سلام عزیزِمن

ممنونم از مهربونیت
راستش این همون کاریه که قبلاً هم دربارش نوشتم،فکر کنم پستی بود با عنوان روز جادویی!
این قدر که سنگ جلو پامون افتاد تا الان به ثمر نشستن اش طول کشیده
صاحب ملک به زودی قراره بیاد برای صحبت های تکمیلی و خدا به دادمون برسه دعا لطفا...
+ خیلی خوشحال شدم که هنوز یادته اون مسئله و جشنی که قراره بگیریم.این اتفاق هم ارزش جشن گرفتن داره.
اما اون اصلیه، هدف زندگیمه و اصلاً نمیدونم کِی بهش میرسم. ولی اگر بهش دست پیدا کنم بهترین اتفاق تو کل عالمه. دقیقا همون رو برای تو هم آرزو میکنم

محمد رها یکشنبه 20 فروردین 1402 ساعت 01:11 http://Ikhnatoon.blogfa.com

درود
خیلی دیر به این نتیجه رسیدم که کارمندی بدرد نمیخوره و حتما در کنارش باید یک شغل دیگه داشته باشی. هرچند از سالهای اول استخدام یکی از همکارای دارای سابقه بالا بنام آقای ش توصیه میکرد خر دولت رو یک وری باید سوار شد، هر موقع گفتن بپر پایین بدون دغدغه بپری پایین و به راهت ادامه بدی.
۳ سال پیش معاون مهندسی شرکت تو یک جلسه عیددیدنی بهمون گفت اگر دلتون به همین کار کارمندی و حقوق آخر برج خوشه، خیلی دنیای کوچکی دارین!
حدودا ۱۰ سال پیش یکی دیگه از همکارایی که دستی در بازار داشت میگفت ته کارمندی موقع بازنشستگی یک خونه است نهایت خیلی زرنگ باشی دوتا خونه داری. فلانی از الان به فکر یک کار دیگه باش.
یکی دیگه از کارمندای واحد مهندسی که اتفاقا خانمش هم عین خودش کارمند همون بخش از اداره است میگه ته خط کارمندی که رتبه و سمت بگیری میشی آقای ب (مشاور مدیر) یا آقای س (جانشین معاون) تو اداره که از صبح کله سحر میان و بوق سگ عین جنازه میرن خونه!
پارسال یک نفر که خودش کارمند بوده ۱۵ سالی زده تو خط شغل آزاد بهم گفت اگر روحیه نداری تو بازار دووم بیاری بهترین کار چسبیدن به شغل آبا و اجدادیه. (اجدادم کشاورز و دامدار بودن ولی خودم درین زمینه موفق عمل نکردم)
خلاصش اینکه آقایون بالایی که از لای پر قو صحبت از مهار تورم و رشد تولید میزنن سردرگمم کردن. میدونم وضع آینده (تابستون امسال) اصلا خوب نیست اما با این سرعت نمیشه دست بکار آزاد شد. یعنی کارمند شدن و شرایط موجود توان ریسک رو ازم گرفته!!!
ببخشید سرتون رو درد آوردم. همینجوری نوشتم تا سبک بشم

درود بر شما

خیلی کار خوبی کردین نوشتین هم سبک شدین هم میتونیم دربارش بحث کنیم.
راستش این ایده خوبیه! اینکه کارمند باشی و در کنارش یه کار آزاد رو هم پیش ببری.همان طور که کارمندی تنها جوابگو نیست، کار آزاد هم به تنهایی کافی نیست.برای ماهایی که دنبال درس و علم بودیم بازار به هیچ وجه راضی کننده نیست.به علاوه توی بازار باید انجام یه سری کارها من جمله حرام خواری، کم فروشی، گران فروشی، دزدی، مال مردم خوری و ... برات راحت باشه تا بتونی به ثروت کلان برسی. متأسفانه این چیزیه که توی بازار به شدت مشاهده میشه و با احترام به همه افراد بازاری، یه ضرب المثلی تو بازاری ها هست که میگه با مال حلال نمیشه پولدار شد.اگر بخوام از بازار بگم که خیلی زیاد میشه متأسفانه تعداد آدم های منصف خیلی کم شده.
اینم یکی از عواملیه که به شدت ما رو توی کار سرخورده کرد.چون ما هرگز دنبال همچین کارهایی نرفتیم زیاد پیشرفت نکردیم ؛ کلی حقمون رو هم خوردن
به جز این ها وضعیت خیلی بدِ بازار هست که داره روز به روز بدتر میشه و خیلی باید دست به عصا جلو رفت.
این جور که معلومه شما هم مثل اون اوایل ما آشنایی با بازار نداری.پس بهتون پیشنهاد میکنم اگر خواستید وارد کاری بشید یا شریکی که هم قابل اعتماد باشه و هم به بازار مسلط باشه بگیرین، یا چند ماهی خودتون توی اون زمینه شاگردی کنید تا تجربه لازم رو بدست بیارید.حالا هر زمان راهنمایی خواستین در حد توان یاریتون میکنم.
یک دنیا آرزوی خوب براتون دارم

جان دو جمعه 18 فروردین 1402 ساعت 22:25 https://johndoe.blogsky.com/

ممنونم
خوبی از خودتون و انرژی که دارید و چه قدر خوب که کار دومی ردیف شد
انصافا خیلی زاویه دید خوبی دارید وگرنه اگه من بودم اصلا نمی تونستم دید مثبتی داشته باشم و می رفتم تو فکرهای مافیایی بر علیه اون صاحب ملک

خب کارفرمایید دیگه و در هر صورت حالت مستقل دارید و یه جورایی کار برای خودتون هست و همین هم خیلی خوبه این کار دومی رو هم نمی دونم چرا دیگه تحملش رو ندارید مشخصه که زیاد منتظرش بودید و دردسرها رد کردید اما آرزو می کنم که روند نهایی مثبت خوبی بگیره و حسابی خستگی‌ها‌تون رو بشوره ببره

خواهش میکنم آقای جانی

واقعا زاویه دید خوبی دارم؟ بهش فکر نکرده بودم.اما اون چند ساعتی که خیلی ناراحت بودم از دست صاحب ملک، خیلی خویشتنداری کردم و از بابت این برخورد خیلی خوشحالم.اما بعدش با مژده ای که رسید دیگه اصلا ناراحتی برام باقی نموند فقط افسوس به بی مرامی این آدم ها میخوردم

آره درسته کار برای خودمونه و این خیلی باحاله، اصلا به همین خاطر رفتیم دنبالش.اما همان طور که خودت گفتی مشکلات خیلی زیادی داشت و حالا دیگه تحمل کردنش برام سخت شده

برای کار دومی خیلی امید داریم و اون چیزی هست که همیشه می‌خواستیم.امیدوارم این یکی دیگه خوب باشه.
به امید روزی که شما هم اون استودیویی که آرزوش رو داری بزنی و مثل بنز جلو بری و موفق باشی

جان دو جمعه 18 فروردین 1402 ساعت 17:42 https://johndoe.blogsky.com/

سلام خانم رها
امیدوارم با وجود این بلای اسمانی و فکرهای ناشی از اون، تعطیلات و سفرهای خوبی رو پشت سر گذاشته باشید

ولی انصافا من درک نمی کنم برخی مثل این صاحب ملک اصلا اینجا زندگی می کنند که بفهمند داره چی رخ میده که این رفتار رو پیش می کشند

به به به این که خییلی خوبه خودتون کارفرما هستید، البته همه دردسرهاش رو می دونم و دیدم گاهی برخی مشاغل بودن تا دو سه ماه بدون سر به سر شدن درامد و مخارج فعالیت داشتن یا به مرور زمان از درآمد برخی دیگه هی کمتر می شد ولی با این وجود خیییلی بهتره از کارمند و پشت میز برای فرد دیگه بودن هست و احتمالا خودتون این پروسه طی کردید

به وسعت کیهان آٰرزوی موفقیت و مسیر عالی

سلام جانی

ممنونم که این قدر خوبی راستش آره خیلی خوش گذشت، البته دلیل اصلیش هم اتفاق های خوب درباره کار دوم بود.وگرنه واقعا عید خیلی تلخی میشد
صاحب ملک ما خیلی خوب بود ولی یه هویی این جوری شد و کاریش هم نمیشه کرد اما من خودم باور دارم وقتی قراره تغییری رخ بده ، نشانه هایی سر راه آدم قرار میگیره که بهش بگه هی وقت تغییر و تحوله. یه جور جبر زیبا داره ما رو به سمت کار جدید سوق میده و خیلی خوشحالم.کار الان رو هم خودم روز اول شروع کردم و دوستش داشتم،اما دو سالی میشه که دیگه تحملش رو ندارم

کارفرما کجا بوده جانی؟ یه شغل خیلی جمع و جور خانوادگی! ولی واقعا دردسر داره، دردسر آدم رو پیر میکنه

داستان سفر رو هم به زودی در قسمت بعدی مینویسم

ممنونم واسه دعای قشنگت، میدونی که منم از ته دل همینو برات میخوام

فاضله جمعه 18 فروردین 1402 ساعت 16:02 http://golneveshteshgh.blogsky.com

خوشحالم

ممنونم فاضله جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد