پلی به جاودانگی

سفر به سوی بینهایت ، زندگی ادامه دارد....

پلی به جاودانگی

سفر به سوی بینهایت ، زندگی ادامه دارد....

روز خوش

امروز رو به عنوان یه خاطره خوش ثبت میکنم.باهم رفتیم عبدل آباد.چیزی که میخواستیم بخریم گیرمون نیومد،بجاش کلی پارچه رنگی رنگی خریدیم.

حالم خیلی خوبه، زندگی عادی هم بهم خوش میگذره.برنامه هایی که برای خودم ریختم خیلی خوب پیش میرن.با همین دنده جلو برم،تمام خواسته هامو برآورده میکنم.جالبه همه چی دست خود ماست که کی باشیم یا نباشیم.

گذشته  و دردهاش مثل زنجیر میمونن.همیشه و همه جا بهت وصلن و مانع راه.بعد زمانی که راه رو پیدا میکنی و سعی میکنی که خودتو نجات بدی،با چیزی روبه‌رو میشی که خیلی تکان دهنده است.اونم این حقیقت که میبینی این زنجیر ها اصلا به پای تو فقل نشدن،تو خودت پاتو بهشون وصل کردی و پابندشون شدی.این حقیقتیه که تا باهاش مواجه نشی باورش سخته.

این روزها بازم بی خوابم.بازم درگیر دردی هستم که قبلا خیلی عذابم داده.اما حالا یه چیزی فرق کرده.انگار واقعا تغییر کردم.یه آدم دیگه شدم.تلاش هام به عینه داره جواب میده.قبلا بیخوابی مکرر و سردرد ناشی از اون دیوونم کرده بود.ولی حالا که سکان زندگیم رو بدست گرفتم،این درد هم روم تاثیری نداره.واقعا چندان درگیرش نیستم.تازه بلعکس.   بیخوابی دلیلی شده برای فرو رفتن توی عمق خیلی چیزا به قول دوستان تعمق کردن.

حالا اون چیزی که زمانی داشت منو از پا در می آورد،شده ابزار کمکی برای تحقق خواسته ای که میخوام به هر نحوی که شده به انجام برسونم. 

برای همه بهترین رو آرزو میکنم.امیدوارم منم موفق بشم.توی قدم های اول که موفقم. امیدوارم در کل راه هم موفق باشم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد