-
آمد بهار جان ها
پنجشنبه 30 اسفند 1403 11:06
فرا رسیدن نوروز باستانی و بهار طبیعت رو به همه تبریک میگم . امیدوارم سال جدید پر از شگفتی و خوشی باشه برای همه، سال رسیدن به آرزوها و شادی بی انتها... خداکنه هیچ جا آبرویی نره، غمی روی دلی نشینه، دل کسی نشکنه. امید کسی از بین نره و آرزوها کسی نابود نشه. بلکه همه موفقیت و شادی و سعادت رو تجربه کنیم.
-
معجزه زندگی
سهشنبه 10 مهر 1403 12:18
باید از مهربونی تک تکتون تشکر کنم. مشکل من حل شده و همه چیز به حالت عادی برگشته و این رو مدیون شما هستم. اون اتفاقی که ازش می ترسیدم واقعا اتفاق افتاد و همه چیز تمام شده بود، اما .... تو کوچه دل ما چراغونی کردن ، جشن به راهه، معجزه شد و از جایی مشکل حل شد که اصلا فکرش رو هم نمی کردم.هر چند اصل قضیه پا برجاست و هر لحظه...
-
اوضاع خرابه!
یکشنبه 18 شهریور 1403 12:51
بعد از چند ماه ننوشتن، حالا دارم همچین پستی مینوسم. خب اتفاقای بدی در حال وقوعه و به شدت به دعای خیر و انرژی مثبت تون نیازمندم. خدا کنه مشکل حل بشه و بیخ پیدا نکنه و گرنه درست مثل این می مونه که کمر زندگیم شکسته. اگر گذری هم این پست رو دیدید و من رو نمی شناسید، لطفا دعای خیر و انرژی مثبت تون رو برام بفرستید.هر وقت...
-
دلتنگی ها ۲
جمعه 28 اردیبهشت 1403 14:46
به آسمان نگاه میکنم.ابرهای تیره همه جا را فرا گرفته .چیزی درون قلبم میسوزه.دلم برای شاد بودن تنگ شده. گاهی از خودم میپرسم آیا شادی حقیقت داره یا توهمی دور از باوره که ما آدم ها برای خودمون ساختیم تا بتونیم به کمک این وهم شورانگیز به زندگی شرربار خودمون ادامه بدیم؟ اینجاست که خاطره ها به کمک میان. از لابه لای خاطرات...
-
سال نو مبارک
سهشنبه 29 اسفند 1402 11:20
سال سخت ۱۴۰۲ بالاخره به ایستگاه پایانی رسید و شروع یک سال جدید با هزاران امید و آرزو پیش روست. عمیقا آرزو میکنم سال جدید برای همگان پر از موفقیت و خوشی باشه.امیدوارم امسال سال آرزوها باشه، درست مثل سال هایی که توی یاد و خاطره ما و در ابعاد بزرگتر در برگ های تاریخ جاودان میشه. به وسعت تمام گیتی نور و سرخوشی و سعادت رو...
-
سفر رویایی و عجیب ما به شمال _ قسمت ۲
دوشنبه 6 آذر 1402 22:04
دوشب انزلی و دوشب قلعه رودخان و حالا به قصد برگشتن به سمت دریا حرکت کردیم . نرم افزار ها هم راه های محلی و فوقالعاده ای رو پیش روی ما گذاشتن.اول از هر چیز رفتیم به سمت نزدیک ترین پمپ بنزین که یک تابلو سوپرایزمون کرد: ماسوله ۲۰ کیلومتر دریا میتونست منتظر بمونه تا ما از ماسوله دیدن کنیم.این طوری شد که از سر از ماسوله...
-
سفر رویایی و عجیب ما به شمال _ قسمت ۱
شنبه 4 آذر 1402 21:10
صبح روز جمعه ۴ آبان تهران رو به مقصد رشت ترک کردیم.این اولین باری بود که به طور اختصاصی قصد گردش توی استان بی نظیر گیلان رو داشتیم.البته قبلا ،چیزی حدود ۱۶ سال پیش حین برگشت از سفر مشهد نوار شمالی کشور رو هم گشتیم و سر از انزلی درآوردیم.اون زمان من سنم کم بود و چیز زیادی از گیلان یادم نمونده و البته این اولین و آخرین...
-
تو هنوزم اینجایی ؟
یکشنبه 16 مهر 1402 20:35
نمیدونم از کجا شروع کنم... مدت هاست ننوشتم و حالا نوشتن برام کمی سخت شده.نگاهی به تاریخ پست قبل انداختم و بهت زده از اینکه نزدیک ۴ ماهه که اینجا پستی نگذاشتم. دلم میخواست خبرهای خوبی داشته باشم اما فقط میتونم بگم حالم خوبه و اوضاع، الان خیلی بهتر از قبله.قبلا هر وقت دلم میگرفت اینجا مینوشتم و از کاسه مهر شما دوستان،...
-
زادروز من
چهارشنبه 24 خرداد 1402 11:46
فصل بهار رو دوست دارم و نهایتاً توی آخرین هفته خودم رو به این جهان خاکی رسوندم تا بهاری باشم. امروز در حالی سی و یک ساله شدم که همش زیر لب با خودم تکرار میکردم: دلم گم شده پیداش میکنم من، اگر عاشقه که وای به حالش... وقتی به سال های پشت سر و سال های پیش رو نگاه میکنم ، باورم میشه که زندگی از الان به بعده که میخواد...
-
دلار
دوشنبه 15 خرداد 1402 16:51
نمیدونم بلاگم باز میشه یا نه، ولی این خبر رو باید به اطلاع همتون برسونم. امید که مورد استفاده قرار بگیره. تحرکاتی توی بازار دیده میشه و حرف هایی شنیده میشه مبنی بر احتمال بسیار بالای رسیدن دلار تا مرز ۸۵ هزار تا شهریور. بازاری ها در حال تکاپو واسه پر کردن انبار هاشون هستن. اگر برنامه ریزی مد نظرتون هست الان وقتشه....
-
سفر نوروزی، با یک ماه تاخیر
شنبه 16 اردیبهشت 1402 20:32
یک ماه از سفر میگذره و من الان میخوام دربارش بنویسم! + شب ششم عید ساعت ۲۲:۳۰ دقیقه از تهران حرکت کردیم و ۹:۳۰دقیقه صبح ، قطار وارد راه آهن مشهد شد.از آنجایی که با شهر آشنایی داشتیم به نزدیکترین محل به حرم رفتیم و هتل آپارتمانی رو به مدت هفت شب اجاره کردیم. + این سفر هم تفریحی بود و هم کاری. در رابطه با شغل دومی که...
-
این روز ها
جمعه 18 فروردین 1402 15:43
از سفر برگشتم با یه دنیا حس خوب و انرژی زیاد.تازه متوجه شدم پست تبریک سال نو نگذاشته ام.پس با کلی تاخیر بهار زیبای طبیعت رو بهتون تبریک میگم و امیدوارم امسال سال آرزوهای شما باشه. اما داستان این روزها: درست دو روز قبل از عید بلای آسمانی روی سر ما نازل شد. قضیه از این قراره که ما کار رو تعطیل کردیم و با خوشحالی به خرید...
-
بارش ( طوفان) فکری
چهارشنبه 9 فروردین 1402 15:14
با توجه به اینکه به لیمو جان قول دادم که روش بارش فکری خودم رو بهش آموزش بدم، برای اینکه خیلی طول نکشه، این پست طولانی رو توی مسافرت دارم مینویسم. امیدوارم همه شما عزیزانی که این متن رو میخونید، این روش براتون مفید باشه و البته بخاطر طولانی بودن متن خسته نشید. گاهی تصمیم گیری برام سخت میشه، گاهی بهونه گیر میشم، گاهی...
-
دلتنگ نوشتن بودم...
پنجشنبه 25 اسفند 1401 13:13
بلاخره با نزدیک شدن به روزهای آخر سال، کار تعطیل شد و حالا کلی وقت آزاد برای خودم پیدا کردم .هرچند که باز هم کلی برنامه دارم و هنوز هم برنامه سفر مشخص نشده. طول مدتی که نبودم اتفاق های زیادی رخ داد که مجالی برای نوشتن اون ها نبود.با این وجود همیشه دلم اینجا، پیش شما دوستان مجازی بود. تمام این مدت در حال کار و تلاش بی...
-
موسیقی بیکلام
جمعه 23 دی 1401 13:53
اگر شما هم، مثل من از علاقه مندان موسیقی بیکلام هستین؛ پیشنهاد میکنم آهنگ های فوق العاده آرامش بخش آقای دن گیبسون رو دنبال کنید. کار ایشون تلفیقی از ساز و صدای طبیعت هست که روح آدمی رو جلا میده و آرامش خاطر خاصی به همراه میاره. اگر به ریلکسیشن علاقه دارید یا اینکه دوست دارید گاهی آرامش و خلوت رو تجربه کنید،پیشنهاد...
-
رفتنی نبود ، به اجبار پرش دادند...
جمعه 9 دی 1401 20:03
این سخت ترین پستیه که تا به حال نوشتم. میدونم بعضی از دوستانی که اینجا رو میخونن ممکنه اذیت بشن، اما باید بنویسم. یک ماه پیش یکی از عزیزان ما شبهنگام حالش به هم خورد و با وجود اینکه وضعیت ناجوری نداشت، بچه هاش بردنش بیمارستان و همین شد بلای جون همه.هر روز با دلایل واهی ترخیصش رو عقب انداختن و امروز و فردا کردن. هر روز...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 آذر 1401 18:16
امروز عجیب دلتنگم.. با وجود همه عزیزانم، اون قدر احساس تنهایی میکنم که به ستوه اومدم. گاهی احتیاج دارم با کسی حرف بزنم، کسی که منو میفهمه،کسی که منو درک میکنه؛ کسی که خیلی امنه. فکر کنم به یه جور تنهایی غریبانه دچار شدم، اون قدر نادیده اش گرفتم که حالا خودم هم علتش رو درک نمی کنم. باید بیشتر به خودم برسم، شاید زیادی...
-
سرنوشت یک زن
پنجشنبه 24 آذر 1401 23:56
هشدار: حاوی مطالب کمی زننده، لطفا در حال میل کردن غذا یا خوردن چیزی ،این متن رو نخونید. بهار سال ۹۳بود، ما هنوز حاشیه تهران زندگی می کردیم. اون روز برای تحویل سفارش یکی از مشتری ها اومده بودم تهران.قبراق و سرزنده بودم. بعد از اتمام کارم یکی از مشتری ها که آقا هم بود گفتگویی رو شروع کرد ودر مورد همکاری از من خواهشی...
-
امروز روز خوشبختیه
جمعه 20 آبان 1401 10:50
امروز بعد از مدت ها تونستم تا ساعت هشت و سی دقیقه بخوابم.دیروز خیلی خسته بودم و دیشب هم تا ساعت یک کارم تموم نشد.باید بگم از خستگی زیاد غرق خواب شدم.اما حالا خیلی حالم خوبه.روز خیلی خوبی رو شروع کردم.صبح وقتی بیدار شدم خیلی خوشحال بودم.اون حس قشنگ صبحگاهی رو دوباره حس کردم، اون حس خوشبختی که مختص صبح هاست تا یک ساعت...
-
منم هستم
سهشنبه 10 آبان 1401 20:38
امروز بعد از مدت ها فرصتی دست داد تا دوباره چیزی بنویسم.روزی ۱۷_۱۸ ساعت کار،از چهار و نیم صبح تا آخر شب، توانی برای رسیدگی به سایر کارها باقی نمی گذاشت.احتیاج به تنهایی و خلوت دارم که احتمالا تا آخر این هفته بتونم به این خلوت دست پیدا کنم. این چندوقت فشار خیلی زیادی تحمل کردم. مسائل کاری، خانوادگی و اجتماعی به شدت...
-
وطن...
جمعه 15 مهر 1401 00:18
روزای روشن خداحافظ سرزمین من خداحافظ خداحافظ خداحافظ روزای خوبت بگو کجا رفت تو قصه ها رفت یا از اینجا رفت انگار که اینجا هیچکی زنده نیست گریه فراوون وقت خنده نیست گونه ها خیسه دلا پاییزه بارون قحطی از ابر میریزه همه با هم قهر همه از هم دور روزا مثل شب شبا سوت و کور روزای روشن خداحافظ همه عزادار سر به گریبون مردا سر...
-
سختی و آسانی
جمعه 25 شهریور 1401 22:26
خیلی خب...بالاخره آینده از راه رسید. چیزی که روزی رویا به نظر می رسید،حالا در حال تحققه. باید زمان بگذره و توی این آینده که به اکنون تبدیل شده پیشروی کنیم تا بتونم بفهمم آیا واقعا موفق میشیم تو این راه یا نه؟ قراره حسابی سرم شلوغ بشه اونم واسه کاری پرارزش و زیبا.خیلی برام جالبه،بخشی از رویاهای دوره ی نوجوانیم رو توی...
-
این روزها
دوشنبه 7 شهریور 1401 15:21
این روزها به آهستگی میگذرند.همه چی توی یه هاله شفاف فرو رفته و من انگار دارم تک تک ثانیه ها رو میچشم. امروز کشف کردم که واقعا توی یک روز چقدر کارهای مهم میشه انجام داد.اگر توی واحد یک روز این همه ممکنه،پس توی واحد ماه و سال چه کارها میشه کرد؟ توی این چند روز به یه سری کارهای شخصی رسیدگی کردم.این مدته داشتم مقدمات اون...
-
وقتش شده بود
چهارشنبه 12 مرداد 1401 22:28
بلاخره اون روز جادویی رسید. این پست یادگاری واسه همیشه ست. دوباره زندگی شروع شد دوباره ؛ و البته این بار به شکلی باور نکردنی ممنونم به خاطر همه چیز اگر شما ها نبودید هیچ چیز ممکن نبود حالا باید گفت : سلام آینده،ما داریم میایم.
-
درباره زندگی
یکشنبه 2 مرداد 1401 22:44
به گذشته که فکر میکردم متوجه یه نکته شدم. من سال ها و به شدت مریض بودم. اون قدر مریض که نمیشه تصور کرد. هر روز درد و رنج بی امان، هر روز و لحظه های کشدار بی پایان، به طوری که واقعا از زندگی خسته شده بودم.اما با وجود تهاجم بی امان درد، با وجود شکنجه ی دائمی حتی برای یک لحظه به مرگ فکر نکردم و از این لحاظ روحیمو از دست...
-
یادآوری
یکشنبه 2 مرداد 1401 13:05
من اینجام تا از خودم بنویسم از غم هام از شادی هام،از ترس های بی اندازه ای که پیش رومه.از شجاعت ها و بزدلی هایی که در مقابل خودم دارم.از اشتباهات پرشمار و البته از تلاش برای سرپا کردن خودم. اینجا مینویسم تا یادآوری باشه واسه همه روز های پیش رو. اینجا یه سرپناه میسازم واسه روزهایی که حیران و سرگردان میشم و نمیدونم پناه...
-
هنوزم عاشقم
چهارشنبه 29 تیر 1401 22:16
امشب حس بخصوصی دارم.مدت ها بود که توی این خلسه آرامش بخش فرو نرفته بودم.همزمان احساس آرامش و غرق شدگی دارم. دلم در تب و تاب بی اندازه ای است که وصل و فراق را یکی میبیند؛ چرا که جدایی نیست که فراقی باشد.و این یعنی من هنوز عاشقم.هرگز از عشقت تهی نبوده ام وبی تو هرگز از سر نگذرانده ام لحظه ای را. امشب اما دلم آواره شده...
-
یک اتفاق خوشایند
شنبه 25 تیر 1401 22:01
چند وقت پیش یه ایده ارائه دادم و گفتم که تحقیقات لازم رو هم خودم انجام میدم.قبول کردن و نظر اولیه شون مثبت بود. با این وجود من کمی نگران بودم.از اینکه جواب نهایی نه باشه میترسیدم.کار خیلی باحالی که هم به استعداد هامون میخوره و هم خدمت به همه مردم محسوب میشه.تلاشی برای کم کردن بار روی دوش مردم.هم فاله هم تماشا.هم کاری...
-
روز خوش
دوشنبه 20 تیر 1401 22:18
امروز رو به عنوان یه خاطره خوش ثبت میکنم.باهم رفتیم عبدل آباد.چیزی که میخواستیم بخریم گیرمون نیومد،بجاش کلی پارچه رنگی رنگی خریدیم. حالم خیلی خوبه، زندگی عادی هم بهم خوش میگذره.برنامه هایی که برای خودم ریختم خیلی خوب پیش میرن.با همین دنده جلو برم،تمام خواسته هامو برآورده میکنم.جالبه همه چی دست خود ماست که کی باشیم یا...
-
دلتنگی ها
شنبه 14 خرداد 1401 21:24
دلم گرفته است، لب پنجره به آسمان نگاهی می اندازم. دلم پرکشیدن میخواهد.رفتن و عاقبت رسیدن میخواهد.پر از شوق رسیدنم اما دلتنگی ها، ملال ها، زنجیر پایند.کاش بدانی و میدانم که میدانی.دل از شوقی فروخورده در سینه پرپر میزند،پرپر برای پرواز کردن یا پرپر جان سپردن؟ خودم هم نمیدانم... تو یک رویای بی پایانی که درون من شعله...