پلی به جاودانگی

سفر به سوی بینهایت ، زندگی ادامه دارد....

پلی به جاودانگی

سفر به سوی بینهایت ، زندگی ادامه دارد....

موسیقی بیکلام


اگر شما هم، مثل من از علاقه مندان موسیقی بیکلام هستین؛ پیشنهاد میکنم آهنگ های فوق العاده آرامش بخش آقای دن گیبسون رو دنبال کنید. کار ایشون تلفیقی از ساز و صدای طبیعت هست که روح آدمی رو جلا میده و آرامش خاطر خاصی به همراه میاره.

اگر به ریلکسیشن علاقه دارید یا اینکه دوست دارید گاهی  آرامش و خلوت رو تجربه کنید،پیشنهاد میکنم از این آهنگ ها استفاده کنید.

 اول از همه اولین قطعه از این آلبومhttps://songsara.net/31599/ رو گوش کنید تا آرامش رو در لحظه تجربه کنید.این آلبوم آوای فرشتگان نام دارد و امیدوارم ازش لذت ببرید.

بعد اینجاhttps://songsara.net/artist/dan-gibson/ میتونید لیست کامل تری از آثار ایشون رو ببینید و قطعه های دلخواه خودتون رو پیدا کنید.


من معمولا برای ریلکسیشن هام از این قطعه ها استفاده میکنم امروز خواستم با شما به اشتراک بگذارم.امیدوارم برای شما هم لذت بخش باشه و به لیست علاقه مندی ها تون اضافه بشه

* نمیدونم چرا عکس هایی که میذارم باز نمیشه!

رفتنی نبود ، به اجبار پرش دادند...


این سخت ترین پستیه که تا به حال نوشتم. میدونم بعضی از دوستانی که اینجا رو میخونن ممکنه اذیت بشن، اما باید بنویسم.

یک ماه پیش یکی از عزیزان ما  شبهنگام حالش به هم خورد و با وجود اینکه وضعیت ناجوری نداشت، بچه هاش بردنش بیمارستان و همین شد بلای جون همه.هر روز با دلایل واهی ترخیصش رو عقب انداختن و امروز و فردا کردن. هر روز یه بیماری جدید روش گذاشتن.گفتن قلبش ایراد داره، در حالی که نداشت. گفتن کلیه هاش از کار افتاده در حالی که نیفتاده بود. بچه هاش چند تا دکتر خارج از بیمارستان بردن بالاسرش که به گفته اون ها هم مشکل چندانی نداشت.تا اینکه به بیمارستان دیگه ای انتقالش دادن.بیمارستان دوم به هیچ وجه اجازه ملاقات نمی‌داد و وقتی که بعد از چند روز موفق شدن برن ملاقات ؛ معلوم شد که بدون اجازه روش جراحی انجام دادن. به علاوه چون سرحال بوده و فضای بیمارستان رو نمیتونسته تحمل کنه، بهش مورفین میزدن.بیست و یک روز بیمارستان بود.بیست و یک روز زندگی نداشتیم.کل این روز ها رو با ترس اینکه نکشنش گذروندیم تا اینکه صبح روز چهارم دی ماه ساعت ۸:۲۰    دقیقه خبر پرکشیدنش رو بهمون دادن.

اون خانم فامیل دور  من بود اما خیلی برام عزیز بود. همیشه دلش پیش ما بود، همیشه برای غم های ما گریه میکرد. محبتش همیشه شامل همه میشد.مهربان بود و واقعا انسان درستکار و بزرگی بود. این روزهای آخر عمر، خیلی زجر کشید خیلی اذیت شد. نبودنش قابل باور نیست.اون قدر گریه کردم این چند روز که تیروئیدم در حال ترکیدنه.من گریه ممنوعم. گریه واسه من حکم مرگ رو داره ؛ اما فکر پرکشیدن غریبانش، در حالی که سالم بود و شده بود محل آزمایشات پزشک ها دلم رو به درد میاره.

خواهش میکنم اگر خودتون یا عزیزانتون" خدای ناکرده" بیمارید به هیچ وجه به یک پزشک اکتفا نکنید.با چند تا دکتر  مشورت کنید.اجازه ندید این بلا سر کسی دیگه بیاد.

پر از بغضم و همین چند روز وضعیت تیروئیدم خیلی خراب شده. میترسم آسیب دیده باشم . از طرفی هم اصلا شرایط دکتر رفتن ندارم تا ببینم این هفته چی پیش میاد.همیشه فکر میکردم داغ آدم های پیر آسون تره، اما اصلا آسون نیست.

نمیدونم این اتفاق چه تاثیری توی مختصات سرنوشت ما داره. امیدوارم همش خیر باشه. ما با یکی از بچه های این خانم، رابطه خیلی عمیقی داریم و باید دید این کوچ اجباری با ما چکار میکنه.خودم میگم رابطه ها عمیق تر میشه، باید منتظر موند.

خوبی هاش به جا موندن و یاد و خاطره های خوشش. این برای من درس بزرگی شده.ایشون انسان متمولی بودن، اما اینطوری تنها و بی‌پناه پرکشیدن.درد و داغ بسیاری رو تحمل کرد اما حالا دیگه رفت پیش عزیزانش.

در آخر باید بگم، علی رغم همه این ها کاملا امیدوارم و حتی بیشتر از همیشه رو به رشد...مطمئنم همه چیز به بهترین وجه درست میشه. باور دارم که مسیر درست رو پیدا کردم و شعاع نور عشق، توی وجودم رخنه کرده.


" ننه جون هیچ وقت فراموشت نمیکنم، همیشه توی قلب من جا داری. امیدوارم زندگی خوبی داشته باشی، زندگی که لایقشی؛ بدرود تا روزی که دوباره همو ببینیم..."